فرانس هالس ؛استاد توقف زمان در نقاشی
فرانس هالس ؛استاد توقف زمان در نقاشی
فرانس هالس ؛استاد توقف زمان در نقاشی | به گزارش آتلیه اثرهنری به نقل از هنرگردی فرانس هالس در سال ۱۵۸۲ میلادی برابر با ۹۶۱ خورشیدی (دوره حکمرانی تهماسب یکم صفوی) در آنتورپ (شهری در شمال بلژیک کنونی) زاده شد. این زمانی است که در ایران رضا عباسی استاد به نام مینیاتور مشغول به فعالیت بوده است. پدرش فرانسیس یک کارگر پارچه بافی کاتولیک در آنتورپ بود. اما خودش در کلیسایی پروتستان در هارلم تعمید داده شده بود. در سال ۱۵۸۵ فرانسیس به دلایل مذهبی و مالی به شمال هلند مهاجرت کرد. زندگی جدیدی در هارلم با همسر دوم خود آغاز کرد. سه پسر حاصل این ازدواج بود. فرانس و دو برادر کوچکترش جوست و دریک.
فرانس احتمالا توسط کارل ون ماندر نقاش و نویسنده فلاندر آموزش دیده است. ماندر یک آکادمی هنری در هارلم برپاکرد، و در اشاعه گرایش های ایتالیایی در هنر شمال کوشید. زمانی که رامبراند در سال ۱۶۰۶ متولد شد، فرانس هالس یک نقاش کامل بود اما تا سال ۱۶۱۰ موفق به عضویت در انجمن صنفی سنت لوک که انجمی حرفه ای که هنرمندان مجبور به ثبت نام در آن بودند نشده بود. در سال ۱۶۱۲ به عضویت سازمان شبه نظامی فولنی در محله سنت جورج به مدت ۱۲ سال درآمد.
با اینکه هالس شهرت رامبراند نقاش هم دوره خود را ندارد ولی نقاشی هایش به چشمان هنردوستان آشناست و شگفت انگیز است.«امروزه از فرانس هالس به خاطر چهره نگاری هایی که در طول عمرش کشیده ستایش می شود». تئودوریس شرولیوس نویسنده اهل هارلم هلند درباره او می نویسد: چنان قدرت و زندگی در کارهای هالس وجود دارد که به نظر می رسد او با قلم مو طبیعت را به چالش می کشد. به نظر می رسد نقاشی هایش جان دارند و نفس می کشند».
هنرمند چهره نگار
هالس سبکی نرم و ملایم در مواجهه با مدل در کارهایش داشت.«سبک هالس رهایی از سنت فیگورهای خشک و عصاقورت داده، و تمایل به سبکی پرجنب وجوش و جسورانه است که بسیاری از مدل هایش را در حال خنده یا لبخندی بر لب نشان می دهد. هالس دقت بی حدی در نقاشی هایش داشت. او استادی واقعی برای چگونگی توقف زمان در نقاشی است. گرفتن روح از بدن مدل خود و ثابت کردن آن در تابلو نقاشی از توانایی های منحصر به فرد هالس است. شیوه خاص او در کار با مدل در آینده و در قرن نوزدهم تبدیل به امپرسیونیسم شد، حتی اکسپرسیونیسم و هنر انتزاعی نیز مدیون نقاشی منحصر به فرد هالس است».
بسیاری از نقاشان امپرسیونیست از جمله مانه دنباله روی هالس در آفرینش اثر هنری بودند.« اسلوب نقاشی امپرسیونیستی را اصطلاحا اسلوب بی واسطه می نامند. مقصود آن است که نقاش بدون مطالعه ی مقدماتی و تهیه طرح های آزمایشی، آنچه را در برابر خود می بیند، از طریق جفت و جور کردن رنگ ها و سایه رنگ ها مستقیما روی بوم می آورد. فرانس هالس از نخستین نقاشانی بود که چنین اسلوبی را به کار برد. هالس به چهره نگاری روانشناختی علاقه داشت و از این رو می کوشید حالتهای آنی مدل را سریعا به تصویر کشد. او به منظور اجرای سریع کار، لایه های رنگماده ی مرطوب را روی هم قرار می داد؛ که در نتیجه، شفافیت رنگها از دست می رفت. هر پرده ی او متشکل است از بیشمار ضربه های کوتاه و بلند قلم مو که بر حسب تغییر نور و سایه نظم یافته است».
گرفتن روح از مدل
هالس ۲۵ سال قبل از رامبراند به دنیا آمد. او هم تحت تاثیر نقاشان ایتالیائی، شیفته نور بود. هالس بدون طراحی شروع به رنگ آمیزی می کرد و با این روش می توانست لحظه ای را آنی ضبط و ثبت کند. هالس شیوه حرکت شناورانه نور در چهره و تلاقی اش با سایه را، هم چنان که قیافه و جزئیات لباس و حالت صورت را سروسامان می دهد، می تواند سامان بدهد. او ثابت کرده که بر تمام شیوه های کار نقاشی چهره نگاری تسلط دارد.
هالس سبک خاصی برای خلق نقاشی هایش داشت.« از آغاز دهه ۱۶۴۰ اسلوب آلاپریما را که قبلا در مردم نگاری به کار می برد، در نقاشی چهره ها نیز به کار گرفت.آلاپریما روش نقاشی سرراست بر روی بوم است.در روش مزبور، زیر رنگ گذاری یکسره منتفی است، و یا صرفا رنگ بندی نهایی را از ابتدای کار مشخص می کند. روش آلاپریما، از سده هفدهم در اروپا به کار گرفته شد. روش نقاشی سرراست، با روش های رنگ گذاری به طریق ضربه ی قلمو و یا با استفاده از کاردک، انگشتان دست و اسلوب های نظیر آن که موجب تاکید بر جلوه های بافت و برجستگی در سطح پرده ی نقاشی می شوند قرابت دارد».
باروک در شمال اروپا نه به اندازه جنوب، ولی اثراتی کتمان ناپذیر داشته است. جغرافیا و فرهنگ شمال اروپا بر روی باروک تاثیرگذاری خاص خود را داشته است. «هالس از برجسته ترین چهره نگاران دوران باروک به شمار می آید. یک اثر هنری باروک فقط از وحدت صوری برخوردار نیست؛ بلکه، همچون یک اثر تئاتری، با حضور مخاطب کامل می شود. ویژگش بارز آن در این است که، به وسایل مختلف، مشارکت جسمانی و عاطفی نگرنده را طرح ریزی می کند. نقاش باروک برای رسیدن به این مقصود، باید که موضوع کارشان را کاملا واقعی بنمایانند. از این رو، بازنمایی باروک با مشاهده ی طبیعت، و وفاداری به واقعیت همراه است. در نقاشی باروک جسمیت، رنگ، و بافت چیزها اهمیت دارند؛ و در فضایی که بدین سان ایجاد می شود، موضوع و تماشاگر در لحظه ای خاص و غالبا مهیج به هم می پیوندند».
عصر طلایی هلند
هلند قرن هفدهم، سبک زندگی خاصی برای طبقات اجتماعی مختلف داشته است.«شهروندان شهرهای هلند مکلف بودند که هر کدام به نوبه خود، به عنوان نیروهای شبه نظامی معمولا با رهنمود و فرمان افراد ثروتمند و صاحب نفوذ خدمتی انجام دهند. عرف شهر هارلم این بود که از افسران این واحد های شبه نظامی، بعد از گذراندن وظیفه شان، با ضیافت باشکوهی تجلیل کند، این سنت نیز وجود داشت که خاطره ی این مناسبت های شعف انگیز را در تابلوهای بزرگی زنده نگهدارند.
هالس از آغاز فهمیده بود که چگونه روح یک مجلس با نشاط را منعکس کند و به یک چنین جمع تشریفاتی حیات بخشد.هنگامی که بر یکی از چهره نگاری های تک نفره ی هالس نظر می افکنیم که پول ناچیزی را نصیب وی و خانواده اش می کرد، استادی و مهارت او را بیشتر تحسین می کنیم. چهره نگاری های او آنقدر جاندار و طبیعی است که تقریبا به عکس شباهت دارد».
«برخلاف دیگر نقاط اروپا. نقاشان هلندی هیچ سفارشی را از کلیسا دریافت نمی کردند چرا که کلیسا این نوع سفارش های گران قیمت را منع کرده بود. بیشتر سفارشات از سوی انجمن های تجاری و شهری داده می شد».
میراث هالس
تعدادی از همکاران هم عصر هالس بیش از ۳۰۰ اثر هنری را خلق کرده اند. «اینکه چه تعداد پرتره و نقاشی توسط هالس در طول عمرش کشیده شده است، ما دقیق نمی دانیم. در معتبرترین و جامع ترین کاتالوگ آثار فرانس هالس تا به امروز، مورخ هنر آمریکایی سیمور سلیو که در سال های ۱۹۷۰-۱۹۷۴ منتشر شده است، ۲۲۲ نقاشی به هالس نسبت داده شده است. از این میان ۲۰ اثر که از روی عکس و نسخه های چاپی شناخته شده، وجود خارجی ندارد. ۸۱ نقاشی به صورت اشتباه به هالس نسبت داده شده است. در سال ۱۹۷۲ و ۱۹۸۹ مورخ آلمانی نوئل گریم آثار کمتری را از هالس معتبر دانست. در بررسی های او تنها ۱۴۵ اثر به رسمیت شناخته شد».
هالس در سپتامبر ۱۶۶۶ میلادی برابر با ۱۰۴۵ خورشیدی در سن ۸۴ سالگی از دنیا رفت. پیکر او در صحن کلیسای سنت باوو هارلم به خاک سپرده شد.
بازدیدها: 33
آخرین دیدگاهها