تهمینه میلانی، وقتی به هر قیمتی …
تهمینه میلانی، وقتی به هر قیمتی … | آثاری که از ناخودآگاه سرچشمه میگیرند یا از خرد و تجربه نقاش؟
آتلیه اثرهنری : به تازگی خبر نمایشگاه تهمینه میلانی در خبرگزاریها دست به دست میچرخد. هر کس نظری مبتنی بر دیدگاه شخصی و سابقه هنری خود ارائه و تحلیلی بر واقعیت تلخ و دردناک هنر کشورمان میدهد.
سخن از واقعیت گفتیم، واقعیت این است که افرادی سالها تجربه کسب میکنند، هزینه، زمان و زندگی خود را برای به دست آوردن علایق خود میدهند. اعتبار کسب میکنند، صاحبنظر میشوند. نقاش، طراح گرافیک، عکاس، تصویرساز و … را قبل از اسم خود به یدک میکشند. اما فقط یدک میکشند. واقعیت این است، یدک میکشند.
زمانی که باید ارزش کار و حرفه و هنر خود را ببینند و در جامعه خود ارزش اجتماعی خود را با تمام وجود لمس کنند و مثل یک بازیگر، کارگردان و مجری تکریم شوند، همه چیز برعکس میشود. حتی نگارخانهها و گالریها نیز چشم بر آنها میبندند و تنها زمانی چشم بینا پیدا میکنند که یک کاگردان یا بازیگری چهره و مطرح بوی پیراهن یوسف را بدهد. امان از این روزگار… .
آیا سینماها و مؤسسههای فیلمسازی هم از یک نقاش چنین استقبالی میکنند. یا هنگام صدور مجوز و پروانه ساخت و نمایش دل و دین از کف میدهند؟ واقعیت این است که عرصه هنرهای تجسمی، این میدان بزرگ، عرصه تجربه و حیات خلوت بعضی از دوستان شده و گاهی کسب درآمد از آثار ناشیانه. ما هم فقط ناظر این جریان هستم.
البته که تجربه اندوزی همیشه باید انجام گیرد. هر کسی در زندگی خود اختیار دارد تا عرصه جدیدی را بیاموزد و خود را به چالش بکشد. یک نقاش احتمال دارد وارد عرصه نویسندگی شود یا یک طراح، موسیقی هم کار کند. اما این تجربهها نباید با شلختگی و شتابزدگی ارائه شود. تا رنگی به دست گرفت، از موقعیت قبلی خود استفاده کرده و خود را در تجربهی جدید مطرح کند.
کاری که خانم میلانی با نقاشیهاش کرد. شتابزدگی برای بیان ایدهای خوب با بیانی ناشیانه. کاری که میتوانست سالها زبان زد مخاطبان و طرفدارانش باشد، به کاری تبدیل شد که حتی میتواند اعتبارش در کارگردانی را هم زیر سؤال ببرد.
این اتفاق میتواند نگرش و دید مردم و هنرمندان شاخههای دیگر نسبت به هنرهای تجسمی را بیان کند. نگاهی سطحی، تلخ و شاید جسورانه که متأسفانه گاهی نگاه زنگ تفریحوار را به خود میگیرد و آن احترامی که باید داشته باشد را ندارد. اگر یک کارگردان میتواند چنین نگاهی را هرچند ناخواسته، ارائه دهد، نمیتوان از مردم عادی جامعه انتظار بیشتری داشت.
همانطور که در کمپین #همه_باهم_گالری، (در مطالب قبلی سایت) اشاره کردم، هزینه تولید یک اثرهنری و بازگشت سرمایه باعث کژتابی در نگرش افراد به هنر شده و معیار نادرستی برای طبقهبندی آن شده است. حتی گاهی خودزنیهایی هم در عرصه تجسمی شده است، بدین گونه که گاهی حامیان اصلی کمپینهای سینمایی هنرمندان تجسمی هستند تا سینما گران. و این درحالیست که سینماگران و هنرمندان موسیقی تنهاکاری که انجام میدهند استفاده از هنرهای تجسمی به فراخور نیاز، برای ارائه آثارشان است. یا برای تفریح هم که شده خود را در یکی از شاخههای تجسمی مطرح کنند، آن هم به واسطه اعتبار هنر اصلی که دارند.
نمونه بارز این جریان برنامه خندوانه و دورهمی بودند که با استفاده بجا از طراحیگرافیک، دکور، انیمیشن و موشنگرافیک و … جلوه خاصی به برنامه خود بخشیدند ولی هرگز از یک هنرمندان هنرهای تجسمی در برنامه خود دعوت نکردند. بارها اسم آقای جوانبخت در برنامه خندوانه آمد ولی یکبار هم دیده نشد. آیا افرادی مانند آیدین آغداشلو اعتبار کمی در مقایسه با خوانندههایی که دعوت میشدند، داشتند؟ آیا جایی برای یک نقاش، طراح، مجسمهساز، طراح گرافیک، کارتونسیت یا تصویرساز در برنامهای که حداقل مجری آن هنرمند است، وجود نداشت؟
جواب این سؤال را میتوان در نوع نگرش جامعه ما به هنرهای تجسمی و تلقی اشبتاه از تعریف هنر دانست. کمکاری فرهنگی در جامعه ما که مربوط به همه زمینههای هنری میشود در بعضی شاخهها بیشتر نمود پیدا کرده است، که هنرهای تجسمی نمونه بارز آن است. نگرشی سطحی و عوامانه که بیشتر از سطح قابل لمس اثرهنری پیش نمیرود و موفق به ادارک عمق اثر نمیشود. این مسئله در بیشتر موارد از عدم شناخت سرچشمه میگیرد. شاید با یک نگاه سطحیتر، فکر میکنند اثری هنر است که هزینهی بیشتری برای تولید آن خرج شده باشد. شاید همین نگاه سطحی است که فکر میکنند باید مردم با کمپین همه با هم سینما، تئاتر یا کنسرت همراه شوند و در این میان ربعنگاهی هم به گالریها و نمایشگاههای هنرهای تجسمی ندارند. هنری که حداقل، دیدنش هزینهای ندارد و بیشتر میتواند در معرض دید باشد و جامعه را به لحاظ فرهنگی پیش ببرد.
با همه تفاسیر، در این میان متأسفانه کسانی سود میبرند که تا دیروز ناظر بودند و امرزو شتابان وارد گود شده، سخنی دست و پا شکسته فرموده، زخمی بر دل صاحبخانه زده و رفتهاند.
شاید همین دیدگاه باشد که افرادی مثل خانم میلانی، ابزار نقاشی تهیه میکنند تا خود را به مانند دختر نقاش داستانش، به نقاشی نزدیک کند تا حس او بهتر دریابد، ولی به ناگاه فکر میکند که یک نقاش برجسته شده و حرفی برای گفتن دارد. نگرش نادرستی که همه هنرجویان در اوایل کار خود دارند. شاید باخود میگویند: «کاری نداره، سنگ و گنجشک که هست، کیه که به من نه بگه». شاید فکرش را هم نمیکردند تجربههای بصری و ناخودآگاه فعالشان، کار دستش بدهد و خودش را آگاه کند و بگوید: خانم کارگردان همانطور که در کارگردانی آزمون و خطا کردی و تجربه، تا تبدیل به یک صاحبنظر شوی، در نقاشی هم باید صبر و تحمل زیادی به خرج میدادی تا جوهر وجودت بیشتر از رنگ و طرح تصنعیات دیده میشد.
بازدیدها: 62
آخرین دیدگاهها