مقدمهای بر هنر عوام و عوامزدگی هنر
مقدمهای بر هنر عوام و عوامزدگی هنر | سعید فلاحفر: آیا در میان رقابتهای تند ورزشی و فضای القایی دوقطبی آن تا به حال شنیدهاید که کسی از کودکی بپرسد که تو طرفدار سعدی هستی یا حافظ؟ تو طرفدار جکسون پولاک هستی یا پیکاسو؟
مقدمهای بر هنر عوام و عوامزدگی هنر | به گزارش مجله اثرهنری به نقل از هنرآنلاین: کودکان خیلی زود به دیدن حرکات ورزشی و مسابقات علاقه نشان میدهند. از جمله؛ بیش از نیمی از پسربچهها و بخشی از دخترها قبل از سن ده سالگی به آمادگی دنبال کردن یک مسابقه فوتبال میرسند و ممکن است در اثر شرایط بیرونی و محیطی به طرفدار و تماشاچی ثابت فوتبال تبدیل شوند. به این ترتیب (و با وجود تمرکز شبکههای ورزشی و استادیومهایی که بالاترین ظرفیت بلیت فروشی و تبلیغاتی را در بین همه رشتههای ورزشی دارند) از همین حدود سنی زمینه برای شکلگیری بزرگترین گروه انسانی با علاقه مشترک (بعد از خانواده) فراهم میشود. در این رقابت به نظر میرسد علاقه به غذا با وجود نیاز حیاتی، در رتبه سوم جدول قرار میگیرد. از دوره نوجوانی کم کم قدرت تحلیل این تماشاچیهای نوکار کامل میشود و به محفوظات کافی مورد نیاز میرسند؛ تا حدی که میتوانند تقریباً نظراتی در اندازه کهنهکارها ارائه دهند. تماشای فوتبال پیچیدگی زیادی ندارد و با اندکی تجربه و با قوانین سادهای قابل درک است. در قیاس با لذتهای دیگر زندگی، دنبال کردن حرفهای فوتبال نیاز به قدرت ذهنی بالا و تسلط به دانش یا زمینههای فکری و علمی ندارد، بنابراین به راحتی حاصل میشود.
کودکان برای درک یک غزل ساده از حافظ احتیاج به چه حجمی از دایره واژگانی دارند؟ به چه تجربههای زیستی نیازمندند؟ چقدر محتاج آگاهی از قواعد دستوری و ادبی و یا داستانهای قدیمی و منشهای اجتماعی و یا تفکرات معنوی هستند؟ این مجموعه مستلزم چه مدت تلاش و تحصیل و چه اندازه قدرت تجزیه و تحلیل است؟ استقلال در فهم شخصی از این غزلیات چگونه حاصل میشود؟ همین سئوالات با اندکی تغییر در مورد خواندن رمان، دیدن تئاتر، گوش دادن به موسیقی، علوم مختلف و… هم صادق است. طبیعی است که گرایش به کدام فرایند اجتماعی و یا التذاذ علمی و فرهنگی سادهتر مینماید و متقاضی بیشتری را به سمت خود جلب میکند. در واقع این جذابیت ذاتی و عمق لذت فوتبال نیست که طرفداران بیشتری را جذب کرده، بلکه سادگی پرداختن به آن موجب این میزان توجه و همهگیری بوده است. از طرفی چرخه و تداوم این سبک زندگی با تمایلات اقتصادی و سیاسی و… کامل میشود و برای سلیقه عمومی تصمیم میگیرد. پیروزی در این رقابت با سایر رشتههای ورزشی هم بستگی به همین امکانات اقتصادی و سیاسی دارد. در میان رقابتهای تند آبی و قرمز؛ تا به حال شنیدهاید که کسی – در یک فضای القایی دوقطبی – از کودکی بپرسد که تو طرفدار سعدی هستی یا حافظ؟ تو طرفدار جکسون پولاک هستی یا پیکاسو؟
حد فاصل این دو مثال اغراقآمیز، نمونههای بسیاری قابل بررسی و شناسایی خواهد بود. سطح فعالیت فکری برای تماشای یک سریال تلویزیونی را مقایسه کنید با دیدن یک فیلم عمیق سینمائی. گوش دادن به یک ترانه عوامانه را مقایسه کنید با مقدمات فهم یک موسیقی فاخر. در حالی که شباهت ظاهری یک نقاشی و زیبائی ظاهری موضوع نقاشی تنها معیار درک یک تابلو برای عوام به شمار میآید، تحلیلهای زیبائیشناختی منتقدین؛ مجموعه پیچیده و ظریفی از فرم و سبک و مضمون و محتوا را شامل میشود که فهم هرکدام در گرو جهانبینی و تجارب مخاطب و شرایط نمایش خواهد بود. به عبارتی هر چه ذهن مخاطب پویاتر بوده و توان تحلیلی بیشتری داشته باشد و هر چه از اندوخته زیستی بیشتری برخوردار باشد، به همان میزان در فهم و لذت عمیقتر اثر موفقتر است.
پربیراه نیست که نسل امروز را نسبت به نسلهای گذشته، عجولتر و راحتطلبتر ارزیابی کنیم. کتابها و سمینارها و دورههایی با عناوین همچون: «لاغری در یک ماه»، «مکالمه زبان انگلیسی در هفت جلسه»، «راز مدیریت در 24 ساعت»، «چگونه یک شبه پولدار شویم» و… نشانهای از میل نسل جدید به این راهبردهای ساده و عجولانه است. پس بدیهی است نسلی با این روحیه، برای کسب لذتهای روزمره هم دل در گرو سادهترینها و سریعترینها داشته باشد. اگرچه عمق و حقیقت و دوام، فدای همین تعجیل و تنبلی باشد. در این صورت، سادهترین تفریحات را انتخاب میکند. سادهترین و ساده فهمترین ترانهها را گوش میکند. سطحیترین فیلمها را میبیند. از دمدستیترین شیوههای هنری که احتیاج به درک تازه و تحلیل تازه ندارد استقبال میکند و به ویژه برای مداومت، بیحوصلهگی از خود نشان میدهد. از جمله به جای مطالعه، به رسانههای دیداری و شنیداری بیزحمت و سریع و ساده تمایل دارد. سریالهای چند ده قسمتی را – به جای انتظار و تماشای هفتگی – یک شبه میبیند. در این سبک زندگی تجربههای شخصی جای خود را به فشارهای تبلیغاتی و رسانهای میدهد. فیلم مورد علاقهاش را تبلیغات انتخاب میکند. خواننده محبوبش را رسانهها معین میکنند. ورزش مورد پسندش را آمارهای مالی و الگوهای کلیشهای رفاه و شهرت پیشنهاد میدهند. چنین مخاطبی به جای روند دشوار نقد و فهم، هر اثری را با معیار ساده «طرفداری» میسنجد.
موسیقی خواننده محبوبش برای او موسیقی خوب است اگرچه این محبوبیت و این شکل طرفداری حاصل تعمق و تفکر نباشد. اگر چه این طرفداری به دلایل غیرتخصصی و غیرمرتبط باشد. فیلمی را میپسندد که هنرپیشه موردعلاقهاش نقشی در آن ایفا میکند. همانطوری که طرفداران تیمهای فوتبال در قبال تیم رقیب عمل میکنند. مخاطب عوام و ناآگاه هر پدیدهای را با مقایسه ساده اعداد، علیالخصوص رقم و عدد مالی درک میکند. به جای ارزشگذاری، قیمتگذاری میکند تا از زحمت تفکر و تعمق فرار کند. خودرو گرانتر را دوست دارد، همانطور که تابلوی نقاشی گرانتر را ترجیح میدهد.
نتیجه اینکه میزان اقبال عمومی از پدیدههای اجتماعی و هنری و فرهنگی و تفریحی و ورزشی و… تناسبی با واقعیت درونی این پدیدهها نداشته و نمیتواند معیار قابل اتکایی برای ارزیابی و ارزشگذاری محسوب شود. به عکس هرچه این توجه پرتعدادتر و آتشینتر باشد، باید در اصالت آن تردید بیشتری روا داشت. تأسف برانگیزتر این که در چنین جامعهای شاهراههای کاذب شهرت و ثروت – در ورزش و هنر و دانش و… – از مسیر حقیقت جدا میشوند و هر روز فتانتر از دیروز، نسلهای آینده را فریب میدهند. عدهای اعم از کاسب و تاجر و مدیر و رئیس و نهاد و رسانه و… هم منافع خود را در این اوضاع میبینند و سوار بر امواج عوامزدگی، هیزمکش آتش این بیسامانیها میشوند.
بازدیدها: 8
آخرین دیدگاهها